روزگار ما

در باره رفتارهای گوناگون ابناء حضرت آدم

روزگار ما

در باره رفتارهای گوناگون ابناء حضرت آدم

این آشوب را عاقلی باید

این آشوب را عاقلی باید

عجیب است در دوره زمانه فراوانی ثروت و فن آوری های نوین بشری که هر ناشدنی اعصار گذشته، شدنی می نماید، هنوز هم یافتن چند نفر عاقل کار دشواری است. پنج ماه از پر مسئله ترین انتخابات تاریخ سیاسی کشورمان گذشته و غائله ای ظاهراً تمام ناشدنی آغازیده است. اینک مردم ایران، به سه دسته تقسیم شده اند. گروه اول طرفدار رئیس جمهور منتخب، گروه دوم مخالف آن رئیس جمهور منتخب، و گروه سوم شده اند ناظر بی طرف که هر آن ممکن است به سمتی متمایل شوند.


 


 اینکه می گویم آدم عاقلی در کار نمی بینم، خیلی ساده است. یک منازعه کوچک خانوادگی یا شبیه آن را در نظر آورید که فرزندان برای تقسیم ثروت پدری، به جان هم می افتند و دست آخر به صورت عادلانه یا کمی ناعادلانه، هر یک سهمی بر می دارند. در این منازعه مهم آن است که همه وارثان حضور یکدیگر را قبول دارند و دعوای آنها صرفاً سر میزان ارث شکل می گیرد و نه اصل موضوع. اینک در نظر بیاورید انتخابات اخیر که بنا بر آمار رسمی وزارت کشور حدود 25 میلیون نفر موافق رئیس جمهور منتخب و حدود 15 میلیون نفر هم مخالف گزینش وی هستند. هیچ یک دیگری را بر نمی تابند و در این میان، جناح حاکم که به همه نوع ابزار زمانه دسترسی دارد، خیلی بیشتر از طرف مقابل بی تابی می کند. مخالفان با دست یازیدن به نماد سبز در هر فرصت ممکن، نارضایتی خود را از نتیجه انتخابات ابراز می دارند و جناح مقابل هم با تمام توان رسانه ای و نظامی اش وارد گود شده تا نشان دهد حق با اوست. در فاصله این پنج ماه، هیچ یک از طرفین کوتاه نیامده اند. شعارهای مخالفان دولت به طرز کاملاً محسوسی تند شده است و رویدادهای ده روز پس از انتخابات، روز قدس و روز 13 آبان نشان داد، موضوع برای آنان کهنه نشده و همچنان تازگی خود را دارد. از سویی دیگر، حاکمیت اقتدارگرا، با تمام توان خود فقط یک چیز را دنبال می کند و آن انکار مخالفان است. استفاده از عناوین آشوبگر و عوامل بیگانه توسط رسانه های دولتی و همچنین برخوردهای خشن پلیسی با مخالفان، پیامی جز این ندارد که آن ها وجود ندارند و چون وجود ندارند پس نیازی هم نمی بینند قدمی برای حل اختلاف بردارند. همان قصه کهنه تقسیم ارث تداعی می شود. یکی از برادرها اساساً وجود برادر دیگر را نمی پذیرد، چه رسد به آن که بخواهد سهمی از ارث را برای او منظور کند. به همین دلیل در طول پنج ماه گذشته، مهم ترین کاری که اقتدارگرایان صورت داده اند، تجهیز و نوسازی پلیس ضد شورش، تقویت سامانه های تجسسی و امنیتی، محاکمه های جنجالی بازداشت شدگان و تبلیغ منفی علیه مخالفان بوده است. نیم نگاهی به فوج پلیس های ضد شورش در روز 13 آبان نشان می دهد، چقدر ابزار همراه ایشان نسبت به روزهای نخست بحران رشد کمی و کیفی داشته و این نشان می دهد تمام تلاش حاکمیت برای فرونشاندن غائله در این مدت، صرفاً صرف این گونه امور شده است. باز هم تکرار آن قصه تلخ، باز هم انکار انبوهی انسان و چه اشتباه جذابی که آدمیان در طول تاریخ، همواره محکوم به تکرار آنند.

 


در ابن میان، چیزی که به نظرم دیده نمی شود، موضوع دعواست. راستی این همه کشمکش برای چیست؟ آیا تصور جناح پیروز انتخابات این است که حاملان نماد سبز صرفاً با شخص برگزیده مشکل دارند؟ بعید می دانم یک شخص آنقدر ارزش داشته باشد که همگی چنین هزینه سنگینی برای آن بپردازیم. حکماً حاکمان هم نیک می دانند شخص احمدی نژاد موضوع مناقشه نیست، اگر چه به صورت نمادین ممکن است نیروهایی از هر دو طرف چنین بنمایانند. اگر به هر دلیلی آقایان احمدی نژاد، موسوی و کروبی در یک آن، از صفحه روزگار محو شوند، این داستان همچنان ادامه خواهد یافت. پس روشن است دعوا بر سر شخص نیست. آن ها خواسته های دیگری دارند و امرای قوم این را نیک دانسته اند ولی چرا کسی به موضوع مناقشه نمی پردازد؟ چرا حاکمان کشور به راحتی، یک سوم مردم ایران را -بنا بر آمار خودشان- نادیده می گیرند؟ چرا این 15 میلیون نفر رئیس جمهور ندارند؟ چرا در مجلس نماینده ندارند و یا اگر دارند آن نمایندگان انرژی شان را صرف جمع آوری امضاء جهت محاکمه میر حسین موسوی کرده اند؟ نمایندگان محترم اگر به واقع نماینده تهرانیان هستند که طبیعتاً می بایست هم نظر با موکلان شان باشند. بنا بر آمار رسمی وزارت کشور، بالای پنجاه درصد تهرانی ها به میر حسین موسوی رأی داده اند.



 آشوبی که اینک در میان ما ایرانیان پا گرفته، صرف نظر از دخالت بیگانگان و یا زیاده خواهی برخی هم وطنان، ریشه در بی خردی تاریخی مان دارد. عاقلی باید تا این آشوب را باز نشاند. قرن هاست به همین منوال راه کوفته ایم و هنوز از پیشینه غمبارمان الگویی نساخته ایم. نیم نگاهی به دور از کینه و نفرت و بی تعصب به رویدادهای 100 سال اخیر می تواند چراغی فرا روی مان روشن کند، البته اگر باز هم شیفته تکرار تاریخ نباشیم!

در پاییز سال 1285 خورشیدی (1906 میلادی)، سه ماه اندی پس از آن که مظفرالدین شاه قاجار مشروطه بودن سلطنت قاجاریه را اعلام کرد و درگذشت، پسرش محمد علی میرزا، به صورت قانونی بر تخت شاهی نشست و اولین کارش بی قانونی بود. او ملت را به کنار زد، فرمان پدر باطل نمود و پادشاهی بی قید و شرط پیشه کرد. سه سال بعد با یورش نیروهای سه گانه آذری، بختیاری و گیلانی و حمایت پنهان نیروهای یک دولت بیگانه، جناب اعلیحضرت به سفارت آن دولت بیگانه پناهنده شد و به تاریخ پیوست! این رویداد به گمانم درست 100 سال پیش، در پاییز 1288 خورشیدی بود. محمد علی شاه می توانست تا پایان عمر با احترام به قانون و البته رعایت منافع بیگانگان که سایه سنگین حضورشان بر کشورمان همواره ملموس می نماید، بر این سرزمین پادشاهی کند ولی زیاده خواهی کار دستش داد.



دوازده سال بعد رضا میر پنج به عنوان سردار سپه، حاکم بلامنازع ایران شد و چهار سال پس از آن هم در 1304 خورشیدی (1925 میلادی) رسماً تاج پادشاهی بر سر نهاد. او نیز مهم ترین کار خویش را پنبه کردن همه رشته های نهضت مشروطیت دانست. ملت را به کناری زد و به نیکی پادشاهی مطلق را برقرار ساخت. اما حواسش نبود، منافع بیگانگان همیشه حاضر در صحنه سیاست ایران را محترم! بدارد و آن شد که خزان دولتش در فصل خزان سر آمد و پاییز 1320 خورشیدی (1941 میلادی) سر از آفریقای جنوبی درآورد.



پسرش محمدرضا، بر اساس قانون آن روزگار، 25 شهریور 1320 خورشیدی (16 سپتامبر 1941 میلادی) بر تخت پادشاهی نشست و گر چه در ابتدا، کاره ای نبود ولی کم کم به راه پیشینیان بازگشت و تاریخ برای چندمین بار تکرار شد. او هم به مانند پدر، ملت را به کنار زد. صدای مخالف را به ارتجاع سیاه تعبیر کرد و هر نصیحت دلسوزانه ای می شنید، باد هوا بود! دست بر قضا خزان دولت او نیز در فصل خزان روی داد. در پاییز 1357 خورشیدی (1979 میلادی) لحظاتی بر صفحه تلویزیون ملی آمد و با لحنی مهربانانه به ملت ایران وعده اصلاحات داد. قول داد اشتباهات را بر طرف کند. ولی عاقلان گفتند که جانم به قربانت یک سال دیر آمدی. 56 می آمدی، الان 57 است!! دست آخر نیز حضرت بیگانه، وجود اعلیحضرت را غیر لازم و شاید هم خطرناک تشخیص داد و همان کرد که با پدرش کرده بود. آخرین تبعیدگاهش کشور مصر واقع در آفریقای شمالی بود. عجیب است این پدر و پسر، هر دو آفریقایی شدند!؟



محمد رضا آدم غریبه ای نبود. یک ایرانی درست عین خود ما با همه ویژگی هایی که در جماعت هموطن سراغ داریم. او هم علاقه زیادی به تکرار تاریخ داشت. نمی دانم چرا ما ایرانی ها وقتی سفره گسترده ای می بینیم تا مرز اسهال و استفراغ پیش می رویم و چون کار بیخ پیدا کرد، خیلی دیر هنگام یاد پزشک می افتیم، چندان که هنگام شرفیابی، جامه هایمان را از زیر و زبر آلوده ایم! ما اصولاً بعد از دقیقه 90 به فکر جبران اشتباهات می افتیم. این عادت مان شده است. کاری که در 90 دقیقه از ما بر نمی آید، به سه چهار دقیقه وقت اضافه می خواهیم صورت دهیم!؟ بیراه نیست می گویند هنر نزد ایرانیان است و بس!! و اینک پیش بینی وضع هوای سیاسی-اجتماعی کشور در چهار ماه آینده:


16 آذر، روز دانشجو

نظر به این که هر گونه تجمع خیابانی در این روز توجیه عرفی و قانونی ندارد، پیش بینی می شود بیشتر اعتراضات، درون دانشگاه های مهم کشور روی دهد که در این خصوص محاصره کامل ساختمان دانشگاه ها برای جلوگیری از خروج احتمالی معترضان توسط پلیش ضد شورش کاملاً بدیهی و طبیعی می نماید. در عین حال پیش بینی می شود، مکان های حساس مرکز شهر تهران و احتمالاً چند شهر بزرگ دیگر، تجمعات پراکنده ای متشکل از دیگر جوانان غیر دانشجو شکل بگیرد که البته با حضور همیشه در صحنه پلیس ضد شورش و همچنین بسیجیان لباس شخصی مهار خواهد شد. در کل، دامنه اعتراضات روز 16 آذر کمتر از روزهای قدس و 13 آبان پیش بینی می شود.


دهه محرم

بر اساس یک سنت دیرین، سامانه ای پر فشار به رنگ سبز از صحرای کربلا در روزهای سوم تا سیزدهم ماه محرم 1430 هجری قمری برابر با 29 آذر تا 9 دی ماه 1388 خوشیدی (20 تا 30 دسامبر 2009 میلادی)، آسمان سیاسی ایران را در بر می گیرد. از سویی دیگر یک موج پر فشار داخلی و نو ظهور باز هم به رنگ سبز با این جبهه در می آمیزد. در نتیجه، به مدت حدود ده روز ناپایداری های گسترده ای را در نقاط مختلف کشور شاهد خواهیم بود. شدت این ناپایداری ها به حدی خواهد بود که حتی در مناطق سنی نشین مانند سنندج که قاعدتاً آیین سالیانه ای برای محرم ندارند، شاهد بارش های گسترده ای از اعتراضات سیاسی توأم با عزاداری حسینی! را شاهد باشیم. اوج ناپایداری ها به طور معمول در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی پیش بینی می شود.

گستردگی سامانه مذکور در نقاط مختلف، ابتکار عمل پلیس ضد شورش را به شدت محدود خواهد کرد و از آن جا که همه محله ها برای خودشان علم و کتل راه می اندازند، طبیعتاً نیروهای لباس شخصی بسیج هم ناچارند به رتق و فتق امور محله خود بپردازند و بنابراین امکان گردآوری نیروهای مقابله کننده در مکان هایی همچون میدان ولی عصر، هفت تیر، انقلاب و ... شهر تهران و همچنین مکان های حساس شهرهای بزرگ وجود ندارد. ضمن این که برخورد با جمعیت عزادار برای پلیس ملبس به نشان جمهوری اسلامی، کار دشواری به نظر می رسد. از سوی دیگر تشخیص معترض سیاسی و عزادار حسینی دشواری های خاص خود دارد. عبارت یا حسین یا حسین خیلی راحت می تواند به میر حسین میر حسین تبدیل شود و گاهی نیز به ضرورت بر عکس هم بشود.

اگر نیروهای امنیتی بخواهد همانند پنج ماه گذشته به خشونت روی بیاورند، موجب تحریک آن دسته از مردم بی طرفی خواهند شد که در طول این مدت، توجهی به موضوع نداشتند و یا اساساً خبر نداشتند. ضمن این که تعداد بالای جمعیت حاضر در خیابان، فرماندهان پلیس را مجاب خواهد کرد تا به نیروهای زیر دست خود دستور لبخند بدهند! در هر حال چه برخوردی صورت بگیرد و چه نگیرد، فضای عمومی عزاداری تاسوعا و عاشورای امسال، بیشتر میر حسینی است تا یا حسینی.

اما از آنجا که حدود هفت روز مانده به تاسوعا و عاشورا، مختصر عزاداری هایی در طول روز و عموماً شبگردی های شبانه دختران و پسران، آغاز می شود و تا حدود 13 ماه محرم ادامه دارد، موج دیگری از ناپایداری های سیاسی را در کوچه و خیابان شهرهای بزرگ و حتی ممکن است در شهرهای کوچک شاهد باشیم. تجربه ناخوشایند سال های گذشته نشان داده است در طول این چند شب، پدران و مادران به صورت غیر رسمی، آزادی عمل بیشتری برای فرزندان خویش قائل اند و در نتیجه ملاحظه می کنیم، برای مثال دختری اهل میدان خراسان ممکن است تا پاسی از شب در کوچه پس کوچه های شهرک غرب یا پونک به همراه دوست یا دوستانش پرسه بزند! پر تردد بودن خیابان ها در آن ساعات نیمه شب نیز، به کسی اجازه تحقیق و تفحص نمی دهد. نتیجه همه این فرصت ها، شعله ور شدن دامنه اعتراضات سیاسی است که همه گاه در خیابان های پایتخت امکان بروز ندارد.

تاسوعا و عاشورای امسال چیزی شبیه به همان دو روز مشابه در پاییز سال 1357 خورشیدی (1979 میلادی) خواهد بود. در آن روزگار کارکرد صرفاً مذهبی محرم، جلوه ای سیاسی پیدا کرد و راهپیمایی های بسیار بزرگی در شهرهای بزرگ شکل گرفت. این موج آن قدر قوی بود که نیروهای امنیتی پهلوی ترجیح دادند بنزین روی آتش نپاشند. همان هایی که چند ماه پیشتر روز 17 شهریور (8 سپتامبر 1979) در میدان ژاله به راحتی بر روی مردم آتش گشوده بودند، این دو روز را با سلام و صلوات سپری کردند!


اربعین

چهل روز پس از عاشورا، به طور معمول عزاداری های گسترده ای در سطح کشور صورت می گیرد ولی به اندازه روز عاشورا نیست. بر این اساس، پیش بینی می شود در روز اربعین هم موجی از ناپایداری های سیاسی را بیشتر در شهرهای بزرگ شاهد باشیم که میزان و قدرت آن بستگی کامل به رویدادهای روز عاشورا خواهد داشت. اگر مدیریت بحران در روزهای تاسوعا و عاشورا به گونه ای عمل کند که دامنه اعتراضات از حدی بالاتر نرود، می توان خوشبین بود ناپایداری های روز اربعین، محدود خواهد شد. اما اگر دامنه اعتراضات دهه محرم به صورت افسار گسیخته صورت بگیرد و یا بر اثر بی تدبیری اولیای امور، شعله ورتر شود، آن گاه روز اربعین ممکن است صورت دیگری به خود بگیرد. از آن جا که گرامیداشت روز اربعین همانند تاسوعا و عاشورا فراگیر نیست، به طور معمول پیش بینی می شود، دامنه اعتراضات سیاسی هم محدود به چند شهر بزرگ باشد.


22 بهمن

این روز، ترجمان دیگری از روز قدس پیش بینی می شود. با این تفاوت که اندازه ای بزرگ تر دارد. در طول 30 سال گذشته، معمولاً بزرگ ترین راهپیمایی های سیاسی در این روز سازماندهی شده و به نوعی می توان گفت مهم ترین تبلیغ خیابانی نظام جمهوری اسلامی است. در نتیجه همانند روز قدس خیابان های بزرگ، شاهد دو دسته راهپیمایان خواهند بود. دسته ای که به دعوت رسمی حاکمیت برای گرامیداشت پیروزی انقلاب به میدان آمده اند و دسته دیگری که معترض حاکمیت هستند و صرفاً از فرصت پیش آمده بهره می گیرند. از آنجا که حجم راهپیمایان هر دو طرف زیاد است و جداسازی طرفداران و مخالفان حکومت به آسانی ممکن نیست، پیش بینی می شود پلیس ضد شورش، خویشتن داری بیشتری نسبت به موارد دیگر از خود نشان دهد. در واقع توسل به خشونت در چنین روزی بیشتر حکایت تف سربالا خواهد بود. البته این دوگانگی بیشتر در تهران و شهرهای بزرگ مانند تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز و اهواز به چشم خواهد آمد.


چهارشنبه سوری

یکی از ویژگی های سردمدارن جمهوری اسلامی به ویژه تندروهای مذهبی، داشتن نگاه های سلبی است. آنان بی آن که قادر باشند، چیزی بیافرینند، فقط می گویند این نباشد یا آن نباشد و چون در طول این 30 سال گذشته، صاحب قدرت اجرایی بوده اند، توانسته اند برخی دیدگاه های خود را جامه عمل بپوشانند. نمونه اش سنت دیرین چهارشنبه سوری است که با مخالفت روحانیون تندرو، هم اینک به معنی و محتوای اصلی اش وجود ندارد ولی به جایش، سنت زشت و خطرناک ترقه بازی روییده که آثاز زیانبار فرهنگی و اجتماعی آن را همگان می بینیم. اینک چهارشنبه سوری مرده و چهارشنبه وحشت روییده است. ترقه بازی، یک سنت بی ریشه و در واقع نتیجه بی تدبیری مدیران فرهنگی و اجتماعی نظام جمهوری اسلامی است. هیچ مبنای سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک هم ندارد. صرفاً محصول حذف چهارشنبه سوری است. بر این اساس پیش بینی می شود امسال نظر به شرایط ویژه کشور، سه مورد چهارشنبه آخر سال با ناپایداری هایی در حوزه سیاست و امنیت همراه باشد. به طور معمول اوج ناپایداری ها آخرین چهارشنبه سال خواهد بود.

ترقه بازان جوان و نوجوان که معمولاً همراهی بزرگ ترهایشان را نیز دیده ایم، در کوچه پس کوچه ها و بیشتر نقاط دنج به این کار می پردازند. بنابراین میدان های مشهور و معروف شهر، جولانگاه آرمانی ایشان نیست. در نتیجه برخورد با ترقه بازان سیاست پیشه به مراتب سخت تر از راهپیمایان خیابان های معروف است. در مکانی هایی همچون میدان انقلاب، میدان ولی عصر و هفت تیر، نیروهای گارد ویژه به راحتی همچون عقاب بر سر راهپیمایان فرود می آیند و به چند دقیقه جمعیت را می پراکنند. اما حکایت ترقه بازان چهارشنبه سوری خیلی متفاوت است. در سال های گذشته که هیچ گونه فضای اعتراضی حاکم نبود، ناکارآمدی نیروی اننتظامی در چهارشنبه آخر سال را بارها دیده ایم که چگونه به لبخند و گذشت، می گذشت.

گفتنی است ناپایداری های روز چهارشنبه سوری، اولاً در همه نقاط کشور اعم از شهرهای بزرگ و کوچک جاری و ثانیاً به علت غیر متمرکز بودنش در مکانی خاص، غیر قابل کنترل است. در شهری مانند تهران که طول و عرضی حدود 30 کیلومتر دارد، این جریان با شدتی زیاد پا می گیرد. هر گونه برخورد خشن با ترقه بازان ممکن است خسارت بار شود. آن ها انگیزه های قوی سیاسی و تفریحی دارند و ترقه هایشان نیز دست کمی از سلاح های گرم نیروهای امنیتی ندارد. در برخی موارد شدت انفجار این ترقه ها از آن خمپاره های 60 میلی متری که ما دوران سربازی شلیک می کردیم بیشتر است! مردم بی طرف نیز معمولاً در چنین روزهایی سعی می کنند فعالیت های روزمره خود را کاهش دهند و یا حتی تعطیل نمایند. زیرا آخرین چهارشنبه سال تهران تنه به تنه شهر بغداد می زند که هفته ای یک بمب قوی مصرف دارد!

****************

این همه برای این ننوشتم که لبخندی بر لبان مبارکتان بنشانم. من از دنیا هیچ ندارم، نه قدرت و نه ثروت. این نوت بوک زیر دست من هم عاریتی است. با این وجود خیلی نگرانم. همانند خیلی از شماها، دوست ندارم ایران بیش از این پریشان شود. دستم به جایی بند نیست. هیچ نسخه ای هم بلد نیستم برای درمان ایران عزیز بپیچم. آن شخص عاقل آرمانی را هم نمی شناسم. هر که را می بینم، یک طرفه به قاضی می رود. اما شما اگر می توانید بگردید و آن مرد عاقل یا آن عاقله زن را بیابید. درد کهنه این سرزمین اگر با شعار و تفنگ درمان شدنی بود، تا الان شده بود. نه از شعار دادن کم گذاشته ایم و نه از تفنگ کشیدن. حاصل تظاهرات خیابانی سال 1357 این شده است که در سال 1388 دوباره تظاهرات خیابانی داشته باشیم و لابد اگر به جایی هم رسیدیم، مجموعه جدیدی از تظاهرات خیابانی را برای سال 1400 خورشیدی تدارک می بینیم!!!


مطالب مرتبط:

کاش همیشه 22 بهمن بود

تفنگت را زمین بگذار با صدای استاد شجریان

خدا را دو نصف کنیم 

ما مطربان را چه می شود 

ای ایران مال ایران است، نه احمدی نژاد